کد مطلب:59799 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151
ولقد سَری فیما یسیر بلیلةٍ حتی اَتی متبتّلاً فی قائم یأتیه لیس بحیث یلقی عامراً فدنی فصاح به فاشرف ماثلا هل قرب قائمك الذی بوئته الا بغایة فرسخین و من لنا فثنی الاعنة نحو وعث فاجتلی قال اقلبوها انكم ان تقلبوا فاعصوا صبوا فی قلعها فتمنعت حتی اذا اعیتهم اَهْوی لها فكانّها كرة بكف خزور فسقاهم من تحتهم متسلسلاً حتی اذا شربوا جمیعاً ردّها اعنی ابن فاطمة الوصیّ ومن یقل یعنی: 1 شبی علی (علیه السلام) در راهی پس از وقت عشاء (در مسیر صفّین) به كربلا گذر كرد. 2 تا اینكه به مردی جدا شده از مردم كه در عبادتگاه بسر می برد رسید، عبادتگاه كه پایه هایش در بیابان خشك و سوزانی قرار داشت. 3 به آن سو حركت می كرد كه در آنجا آبادی و متاعی جز وحشی های بیابان و پیری دارای سر بی مو نبود. 4 پس نزدیك آن عبادتگاه رفت و آن پیر را صدا كرد و آن پیر، مانند پاسداری كه در بالای برجی نشسته باشد به پایین نگاه كرد. 5 علی (علیه السلام) به آن پیر فرمود: آیا در نزدیك محل سكونت تو آبی پیدا می شود؟ او در پاسخ گفت: آبی در اینجا نیست. 6 جز در آن سوی دو فرسخی و كیست كه در میان تپّه های ریگ و بیابان خشك ، برای ما آبی بیابد. 7 پس علی (علیه السلام) افسار مركبها را به سوی زمین سخت و سنگلاخی بازگرداند و در آنجا برق سنگ صاف و نرمی به چشم خورد، سنگی كه همانند نقره آمیخته به طلا می درخشید. 8 علی (علیه السلام) به همراهان فرمود: این سنگ را برگردانید كه در این صورت سیراب می شوید و گرنه تشنه می مانید. 9 پس همگان نیروی خود را برای از جا كندن آن سنگ به كار بردند ولی آن سنگ همچون شتر تندخویی كه از سوار شدنش جلوگیری می كند، تن به اطاعت آنان نداد. 10 وقتی كه (آن سنگ) آنان را خسته و درمانده كرد، علی (علیه السلام) دستش را به سوی آن دراز كرد كه اگر به سوی جنگاوری دراز می كرد، آن را مغلوب خود می ساخت. 11 پس گویی آن سنگ بزرگ در دست علی (علیه السلام) همچون گویی در دست جوان قوی پنجه ای است كه آن را به این سو و آن سو می افكند. 12 و تشنگان را از آب زیر آن سنگ سیراب كرد از آبی لذیذ و خوش گوار كه گواراترین آبها بود. 13 پس از آنكه همگی از آب نوشیدند، علی (علیه السلام) آن سنگ را به جای خود نهاد و رفت (و جای آن سنگ پوشیده شد) به طوری كه گویا هیچ كس به آنجا نزدیك نشده است. 14 منظورم از این شخص ، علی (علیه السلام) پسر فاطمه (بنت اسد) است كه وصیّ (پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم» می باشد، او كه هركس در فضایل و ویژگیهای ممتاز او سخن بگوید، دروغ نگفته و گزافه گویی نكرده است.
اسماعیل بن محمّد، سَیّدِ حمْیَری شاعر حماسه سرا و بزرگ و مخلص و جانثار محمّد و آل محمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)[1] داستان راهب (سرگذشت قبل) را در اشعار و قصیده «بائیه مذهبه» خود به شعر درآورده ، چنین می گوید:
بعد العشاء بكربلا فی موكبٍ
القی قواعده بقاء مجدب
غیرالوحوش وغیراصلع اشیب
كالنّصرِ فوق شظیة من مرقب
ماء یصاب فقال ما من مشرب
بالماء بین نقی وقی سبب
ملساء تلمع كاللجین المذهب
ترووا ولا تروون ان لم تقلب
منهم تمتع صعبة لم تركب
كفاً متی ترد المغالب تغلب
عبل الذّراع دحی بها فی ملعب
عذباً یزید علی الاَلذّ الاعذب
ومضی فخلت مكانها لم یقرب
فی فضلِه وفِعالِهِ لم یكذب
نقل می كنند: او 2300 قصیده در شأن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) سرود یكی از قصاید او قصیده فوق است كه به قصیده «مذهبه» معروف است و عالم بزرگ علم الهدی سید مرتضی شرحی بر آن نوشته است. ابن شهر آشوب در كتاب «معالم العلماء» نقل می كند: مروان بن ابی حفصه این قصیده را شنید، هر شعری از آن را كه می شنید، می گفت: «سبحان اللّه! این سخن چقدر شگفت آور است! » (سفینة البحار، ج 1، ص 336).